♥♥♥سکوت سرد فاصله ها...♥♥♥

باران که می بارد ،تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است،که می گویم:من تنها نیستم،تنها منتظرم...

تصمیم...!

سلام دوستای گلم......

حالتوووووووووووووووووووووووووووون خووووووووبه....؟؟؟؟

وااااای تا به حال کسی انقد رومو کم نکرده بود و به خاطر دست خطم انقد خجالت نکشید بودم!!!!!

راستشو بخواید شبه جمعه بود و منو دوستام تو اتاق خوابگاه داشتیم واسه امتحانی

که شنبه داشتیم درس می خوندیم(دروغ چرا فقط من داشتم درس می خوندم !!!)

دیدم یه صداهایی از بیرون اتاق داره می یاد...!!!

رفتم ببینم صدای چیه...!

دیدم مسئول خوابگاه و دوستم دارن در مورد جابجایی مصرع و بیت و اینجور چیزا بحث می کنن!!!

منم امتحانمو بیخیال شدم و نشستم پیششون (تو بحثشون شرکت نمی کردم اصلا ،شاعرارو که خودتو می شناسید خیلی زود رنجن،آره جون عمم!!!!)

کم کم داشت حوصلم سر می رفت که یهو دیدم مسئول خوابگاه وسایل خطاطی رو با کلی برگه ی A4 آوردو شروع کردن به نوشتن

منم که از خدا خواسته یکی از اون روانویسا رو که نوکشسون شبیه نی بودو میشد نوکشو عوض کردو برداشتم!

خواستم شروع کنم به نوشتن که روانویسم جوهر تموم کرد

درب جوهرو وا کردم و سرنگ رو پر از جوهر کردم

خواستم روانویسم رو پر کنم که یهو تموم جوهر پاشید رو سرو صورتو دستام که هنوزم بعد دو روز جوهرین و پیرهن شلوارمم که بمامند(مجبور شدم با همون وضعیت تو جشن خوابگاه ها شرکت کنم،اولش می خواستم نرم ولی خب جشن بدون من ی چیزی کم داشت،این شد که رفتم)...!!!

پیش خودم گفتم حالا من که ضایع شدم لااقل بذار ی کار فرهنگی انجام بدم

بهشون گفتم خوشحالم که موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کردم!!!!!!(مثه او نفری شده بودم که جلوی ی جمعیتی خورد زمین اونوقت تا خونشون سینه خیز رفت!!!!!!)

ی جمله ای نوشتم که فکر کنم یکی از آهنگای محسن یگانه بود !!!!

باورتون نمیشه انقد بدخط نوشتم که حتی خودمم خجالت می کشیدم  نگاش کنم...!!!!

دستمم که می بینید حالو روزشو....!!!

ولی من بر عکس کبری خانوووم بعد اون اتفاق هیچ تصمیم خاصی نگرفتم!!!!!!

 

 

[ شنبه 27 ارديبهشت 1393 ] [ 13:33 ] [ kaveh ] [ ]

نمی دونم...

 

نمی دونم چرا یهو به سرم زد این مطلبو بزنم

نمی دونم ...

شاید چون  یکی از قشنگ ترین عکسایی که تا به الان دیدم  بوده منتشرش کردم

نمی دونم ...

شایدم چون نوشته های روش، قشنگ ترین دلنوشته هائی بودن که تابه حال خوندم

نمی دونم ...

شایدم به خاطر این بود که دلم واسه اون دختری که سرطان امونشو بریده بود و نتونست دوام بیاره،

و الان تو اون دنیا آروم گرفته دلم می سوخت...

که اگه الان زنده بود می تونست......................اصلا ولش کن،بیخیال،

اون دیگه رفته(خدا بیامرزتش

به هر حال خوشحالم که این مطلبو تونستم بزنم تو وبم

(ببخشید که ناراحتتون کردم،تقصیر من نبود این پست،خیلی پست متفاوتی بود)

[ دو شنبه 22 ارديبهشت 1393 ] [ 8:57 ] [ kaveh ] [ ]

بدون شرح...

حرفی ندارم

فقط از خدا میخوام هرچه زودتر پیداش کنن...

[ سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 ] [ 14:22 ] [ kaveh ] [ ]

نوازش...

 

منو حالا نوازش کن

که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره ...

که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن

همین حالا که تب کردم

اگه لمسم کنی شاید،به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود

تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش

اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دمه رفتن ،تو چشمات غصه می شینه

همه اشکاتو می بوسم

می دونم قسمتم اینه...

تو از چشمای من خوندی

که از این زندگی خستم

کنارت اونقدر،آرومم

که از مرگ هم نمی ترسم

تنم سرده ،ولی انگار تو دستای تو آتیشه

خودت پلکامو می بندی و این قصه تموم میشه...

Ebi


برچسب‌ها: عکس بغل کردن دختر و پسر, عشق, داستان, داستان عاشقانه, داستان عشق, خیانت, دل نوشته, عاشقانه, متن های عاشقانه, عکس های عاشقانه, عشق, آغوش عشق, خیانت, تنهائی, جدایی, داستان کوتاه و جالب, داستان عاشقانه, داستان گریه آور, داستان کوتاه, دل نوشته, ربیع الاول, ياد, عادت, دوس داشتن, مراقبت کردن, ماه, ستاره ها, اشتباه , غرور, شمع امید, خرد شدن, له کردن, , دروازه ی جهنم, رمان دروازه ی جهنم , آهنگ نرو, ایوان و بنجامین, غریبگی, تنها گذاشتن, نامه , لحظه های سرد, علیرضا روزگار, آهنگ لحظه های سرد , من سردم است, فروغ فرخزاد, , حضرت زینب(س), باند بقیه اش, محمد رسولی, قصه , دیکته ی روزگار, صفر, منتظر, صدا, نشانه ی خاص , رمان یادگار عشق , تردید , صبر, ماندن, بخشیدن, راه رفتن, سرنوشت , جملات ناب, مرا بپذیر, بی انصاف, روز مادر, مادر زیباترین تابلوی آفرینش , آهنگ نوازش از ابی,
[ سه شنبه 21 ارديبهشت 1393 ] [ 11:56 ] [ kaveh ] [ ]

به جون تیلر راس میگم...!

زیاد خوب نباش...!

زیاد دم دست هم نباش...!

زیاد که خوب باشی،

دل آدم ها را می زنی

آدم ها این روزها...

عجیب به خوبی و به شیرینی ،،،

آلرژی پیدا کرده اند...!

در ضمن...

زیاد هم که باشی،

زیادی می شوی(بی خودی خودتو خسته نکن،،،به جون تیلر سوئیفت راس میگم!!!!)...!

(ما که آخرشم نفهمیدیم به چه ساز این آدما باید رقصید!!!!)

[ یک شنبه 14 ارديبهشت 1393 ] [ 20:42 ] [ kaveh ] [ ]