♥♥♥سکوت سرد فاصله ها...♥♥♥

باران که می بارد ،تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است،که می گویم:من تنها نیستم،تنها منتظرم...

دستانت را دراز کن...!

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری

میخواهم بدانم...؟

دستانت را بسوی کدامین آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟


برچسب‌ها: عکس بغل کردن دختر و پسر, عشق, داستان, داستان عاشقانه, داستان عشق, خیانت, دل نوشته, عاشقانه, متن های عاشقانه, عکس های عاشقانه, عشق, آغوش عشق, خیانت, تنهائی, جدایی, داستان کوتاه و جالب, داستان عاشقانه, داستان گریه آور, داستان کوتاه, دل نوشته, ربیع الاول, ياد, عادت, دوس داشتن, مراقبت کردن, ماه, ستاره ها, اشتباه , غرور, شمع امید, خرد شدن, له کردن, ,
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392 ] [ 12:20 ] [ kaveh ] [ ]

افسوس...

 

افسوس که به زودی عشق به هوس بدل خواهد شد

و این نقاب بزرگ هوس صورت ها را می پوشاند

می خواهم بدانم چه فاصله ای از هوس تا دوست داشتن مانده است ؟

می خواهم پیاده شوم از این دنیای سرتاسر رنگ هوس

از این بازی های بچه گانه میان من و تو

دیگر زندگی شاید فقط یک کابوس است

و من به یاد پیرمرد فال فروشی می افتم

که چشمانش کور بود

اما فال امید را در خیابان ها می فروخت...

[ یک شنبه 27 بهمن 1392 ] [ 21:9 ] [ kaveh ] [ ]

مواظب باش...

[ دو شنبه 7 بهمن 1392 ] [ 10:51 ] [ kaveh ] [ ]